در خواستگاری سنتی اکثر افراد دنبال نیمه گمشده خود هستند و فکر می کنند هرچه به طرف مقابل شبیه تر باشد زندگی بهتری خواهند داشت. بنابرین شروع به سوال پرسیدن می کنند و هرچه جواب ها به عقاید شان نزدیک تر باشد رغبتشان برای ازدواج بیشتر می شود.

اشکالات:

  • سوال ها و جواب ها از قبل مشخص است.(مثلا شما صادق هستید!!!!)
  • تعداد سوال ها بسیار زیاد است و قابل جمع بندی نیست.
  • شباهت کامل محال است و در زندگی مشترک ابتدا موارد اختلاف نمود پیدا می کند.
  • انسان ها قابل تغییر هستند. چه ضمانتی می توان داد که شباهت باقی بماند.
  • باعث کپی سازی می شود و رشد کمتری در زندگی رخ می دهد.
  • خیلی از اصلی ترین ملاک ها قابل سوال پرسیدن نیستند.(مثل چشم چرانی، کینه ورزی، دهن بینی، بدبینی، تنگ نظری، حسادت، صداقت، خساست، لجاجت، عصبیت، حساسیت و ....)

راه درست:
ازدواج یعنی زوجیت که مقابل فردیت است. در روش بالا فرد، فردیت خود را به میان آورده است. در ازدواج قرار است "من" ها به "ما" تبدیل شود. و این اصلاً ربطی به شباهت ندارد. مثلا آب و نفت خیلی شبیه هستند اما اصلا با هم ممزوج نمی شوند.
برای زوجیت نیاز به "قابلیت آمیختگی" است. مانند آب و شکر با این که اصلا به هم شبیه نیستند اما با هم ممزوج می شوند و شربتی شیرین تولید می کنند که نه آب است نه شکر، هم آب دارد هم شکر ...
بنابرین جلسه خواستگاری جایی برای فهم درصد شباهت ها نیست بلکه جایی برای فهم میزان قابلیت آمیختگی است.
حال قابلیت آمیختگی یعنی چه؟
یعنی گذشتن از "من" و رسیدن به "ما"، یعنی مبارزه با نفس (من) ...