تو این جلسه از ابرا اومده بودم زمین؛ قیافشو و خانوادشو کلا در نظر نمی گرفتم تا تو بررسی بقیه موارد روم تاثیر نذاره؛

از طرفی من که خودمو واسه سوالای تخصصی و پیچیده؛ سوالات معکوس؛ و سوال های بنیادی شناختی و رفتاری آماده کرده بودم. دیدم سوالاتش بیشتر مثل تست های روانشناسی مجله هاست؛
با سوالاش می خواست بفهمه درون گرام یا برون گرا؛ سمعی ام بصری ام یا جنبشی؛ میزان گذشت؛ هیجان پذیری؛ کنترل خشم؛
هدفش خوب بود؛ موضوعاتش هم خوب بود؛ ولی انگار می خواست تست شخصیت بگیره؛
ولی یه سوالی که اصلا اصلا اصلا انتظار نداشتم تو خواستگاری مطرح بشه رو پرسید.
پرسید به نظر شما کدوم بازیگر زن خوشگلتره؟ایرانی یا خارجیش هم فرق نداره؟
من که هنگ کردم.
پیش خودم گفتم "آخه این سواله؟"، "هدفش چیه از طرحش"، "آخه آدم تو خواستگاری این سوال رو می پرسه؟"

من که اون موقع سریال "فرندز" رو می دیدم خواستم بگم "جنیفر آنیستون"
که کار درستی کردم و نگفتم. اون اشتباه کرده این سوال رو پرسیده من چرا این اشتباهش رو ادامه بدم.
سوالش منو گذاشته بود توی یه محیط مین گذاری شده؛ اگه می گفتم بی شعوریمو به رخ می کشیدم که به جلوی یه خانوم میگم فلان خانم دیگه خوشگله؛ از طرف دیگه هم نمیشد جواب نداد؛ هر طرفی می رفتم مین منفجر میشد. 
بهش گفتم: ما بازیگر خوش سیما زیاد داشتیم ولی بعد از دیدن شما هیچ کدوم به ذهنم زیبا نمیان !!!!

عروس خانوم لبخند ملیحی زدن؛ و اعتماد به نفسش که بالا بود؛ بالاترم رفت.
اون موقع حس آدمی رو داشتم که سیم قرمز رو قطع کرده و مین خنثی شده؛

من به ادامه جلسات خوش بین بودم.
عروس خانوم هم به خاطر تعریف هایی که ازش کرده بودم.(البته به زور از زیر زبونم کشیده بود.) به نظر راضی بود به ادامه جلسه.
اون جا بود که خودمو کنترل کردم نذاشتم روحم پرواز کنه بره رو ابرا !!!
سعی کردم خیلی خوش بین نباشم و نکات منفیش رو هم در نظر بگیرم. تا خیلی چشم بسته هم انتخاب نکنم.
که دیدم بله
ایشون خیلی خیلی خانوم اجتماعی و فعالی هستن؛ 
دغدغه هاشون با من خیلی متفاوته؛ دغدشون حمایت از حقوق حیوانات و محیط زیست و تجزیه زباله های پلاستیکی و کمک به فلان بیماری خاص ( واقعا دمش گرم) از این جور چیزاس؛

من اون موقع دغدغم فقط سرعت اینترنت بود. (که بعد از چند سال هنوزم همونه.)

تفریحاتش کوه نوردی،  صخره نوردی، گردش در جنگل، کویر نوردی و همه هم به صورت دسته جمعیه.
برعکس من که تفریحم خواب، فیلم ، سریال و اینترنته.
تنها تفریح دسته جمعیم هم اون موقع این بود که نهایت با دوستان تو خوابگاه دو روزه 40 قسمت سریال نگاه می کردیم.

به شدت برون گرا بود و ماجراجو؛ عاشق هیجان و کارهای بدون برنامه؛
برعکس من که حتی شب قبل خواستگاری تموم سوالات و رفتارها رو پیش بینی می کردم و براشون طرح می ریختم.

موضوع مهم دیگه ای هم که نمی شد ازش گذشت بحث تنوع طلبیش بود. از کارهای تکراری تنفر داشت. ماهانه دکور اتاقش رو عوض می کرد. وسایلش رو زود به زود و بدون دلیل عوض می کرد. (البته پولدار بودنشون هم در این موضوع بی تاثیر نبود) خیلی زود حوصلش سر می رفت و از یک جا نشینی بیزار بود.
مطمئن بودم که من نمی تونم پا به پاش راه بیام و انعطاف خیلی زیادی تو این موضوع از خودم نشون بدم.
اون جا بود که فهمیدم خیلی با هم متفاوتیم و شاید گفتگومون برای دو جلسه خیلی خوب بود ولی بعید می دونستم خیلی دووم بیاره.