وقتی برگشتیم دیگه قلق باباش اومده بود تو دستم ....
می خواستم بشینم می گفتم با اجازتون
می خواستم بلند بشم می گفتم با اجازتون
چیزی می خواستم بخورم می گفتم با اجازتون 
...
قلقل مامانش هم این بود که بهش بگی "چشم"
مادره به شوهرش میگفت میوه تعارف کن شوهره میگفت چشم خانم
مادره به دخترش می گفت چای بیار می گفت چشم 
مادره به دختره می گفت استکانارو جمع کن دختره می گفت چشم
....
مادرش مجلس رو تو دست گرفته بود می گفت: ما دخترمون رو تو پر قو بزرگ کردیم، هرچی خواسته براش فراهم کردیم(شیشه های خونه رو هم عمه من شکسته بود)، ما از خودمون گذشتیم تا براش آینده روشن بسازیم(احتملا با مجبور کردنش به تجربی خوندن)

مادرش می گفت: من همین یه دختر رو دارم و اجازه نمیدم از من خیلی دور باشه ...
پدرش هم کلا چیزی نمی گفت ...
اصلا کسی بهش توجه نمی کرد ...
وابستگی شدیدی به دخترش داشت، همین باعث شده بود که دختره می خواست هر کاری بکنه از مامانش اجازه بگیره یا اول توی چشمای مادرش نگاه کنه اگه حالات چهرش مساعد بود اون کار رو انجام بده ...
مادرش قدرت تصمیم گیری رو هم از دختر هم از شوهرش گرفته بود ...
برای انتخاب گلدون برای گذاشتن گل هم از مادرش نظر می خواست ...
با خودم می گفتم واقعا تصور اولیه ام ازش کاملا درست بوده، مثل جمیله شیخی به خاطر دوست داشتن زیاد بچش زندگیشو خراب می کرد ...
مادر خونواده باید مثل حمیده خیرآبادی باشه نه جمیله شیخی ...
وقتی اومدیم خونه نمی دونستم چه تصمیمی بگیرم. همیشه بعد از خواستگاری ها بر اساس جدول زیر تصمیم هامو میگیرم ...
که برای هر دو طرف کاربرد داره ..

1- عاشق -------- در این حالت بدون مشورت کاری انجام ندهید.
2- متمایل -------- در این حالت سریعا وارد فاز دوم خواستگاری و تحقیق بشید. 
3- مردد ---------- در این حالت یه جلسه دیگه برای رفع ابهامات ترتیب بدید.
4- کراهت ------- با مشورت خانواده اگه به حالت تردید رسیدید یه فرصت دیگه بهشون بدید.
5- تنفر ---------- جواب رد.

بیشتر مردد بودم، نمی دونستم چی کار کنم، لیست ویژگی های مثبت و منفیشو نوشتم:


ویژگی های منفی:

  • همه کاره بودن مادرش
  • احترام نذاشتن به پدر خانواده
  • اقتدار نداشتن پدر در خانواده
  • نداشتن قدرت تصمیم گیری دختر
  • وابستگی شدید مادر به دختر
  • احتمال دخالت مادر خانواده در زندگی مشترک
  • تصمیم گیری در زندگی مشترک بدون کلنجار با مادر دختر خانم امکان نداشت.
  • فمینست بودن مامانش
  • دوست نداشتن رشته تحصیلیش
  • دلبری کردن با موهاش
  • بد سلیقگی تو انتخاب لباس

ویژگی های مثبت:

  • چهره خوبش
  • مطالعه زیادش(که متاسفانه فقط کتاب شعر و رمان می خوند)
  • مظلوم بودن پدرش
  • دونستن قلق پدر و مادرش (با اجازه - چشم)
  • پسر دوست بودن مادرش(خودش به مامانم گفته بوده که دوست داشته یه پسر هم داشت)


بعد از نوشتن لیست بیشتر توی حالت کراهت بودم تا حالت تردید ...
شب، هنگام دادن گزارش خواستگاری به پدر گرامی، مادر عزیز هم با من هم عقیده بود ...