در ابتدا چند نکته رو ذکر کنم:

در ابتدای تاسیس وبلاگ قصدم نوشتن خاطرات خواستگاری بود ولی الان حس می کنم پست هایی در رابطه با مفهوم خواستگاری می تونه مفیدتر باشه ...

این پست رو هم به عنوان پاسخ به کامنت هایی که در رابطه با علاقه دختر به پسر، عشق یک طرفه و مبحث کراش مطرح شده بود ارائه شده ...

 علاقه مندی یک دختر به پسر

ممکنه بعضی از خانم ها در صورت علاقه مندی به یک پسر خود را در معرض پسر قرار دهد یا به صورت مسقیم ابراز علاقه کند و پیشنهاد ازدواج دهد ...
که در صورتی که جواب پسر منفی باشد شخصیت دختر به یک باره خرد می شود.
اگر جواب مثبت باشد و این علاقه منجر به ازدواج شود دختر با منت دائمی از طرف آقا مواجه است.
اگر جواب مثبت باشد ولی این علاقه به ازدواج منجر نشود باعث سرشکستگی دختر می شود و خاطره و تجربه ای تلخ برای او به یادگار می گذارد.

روان خانم ها میل به مطلوب واقع شدن داردو این حس شدیداً در تقابل با عرضه کردن خود است.عرضه، طلب را میکُشد ولی  هرچه حریم بیشتر باشد طلب را شعله ورتر می کند.

روان آقایان میل به طلب دارد. حال در صورت خواستگاری خانم از آقا، مرد مطلوب واقع شده و بعد از ازدواج هم حس طلب در او باق می ماند و باعث بروز مشکلاتی می شود. همچنین خانمی که طالب واقع شده حس مطلوب واقع شدن وی نیز باقی می ماند.

 اما راه حل پیست؟

بهترین راه حل پیشگیری است سپس روش غیر مستقیم

پیشگیری:

زدست دیده و دل هــــر دو فریاد   که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد      زنم بر دیده تا دل گـــــــردد آزاد

روش غیر مستقیم:
خانم به صورت غیر مستقیم و با فرستادن واسطه ای عاقل و با سیاست، آقا را از حالت مطلوب بودن به حالت طالب بودن در بیاورد، تا آقا خود به سراغ دختر بیاید.
در بهترین حالت 10 درصد امکان موفقیت هست تا آبروی دختر نرود.
قضیه خواستگاری فقط در یک جای قرآن مطرح شده و در این خواستگاری هم دختر علاقه مند به پسر می شود.
با هم داستان حضرت موسی و دختران شعیب را مرور می کنیم:
و هنگامی که به چاه آب شهر مدین رسید، گروهی از مردم را در آن جا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند؛ و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چا ه نزدیک نمی شوند؛ موسی به آن دو گفت کار مهم شما چیست؟(چرا به گوسفندان خود آب نمی دهید) گفتند ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپان ها همگی خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالی است و قادر بر این کارها نیست(23 قصص)

موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم.(24)
ناگهان یکی از آن دو زن به سراغ اومد در حالی که با نهایت حیا گام بر می داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن به گوسفندان را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد. هنگامی که موسی نزد شعیب آمد و سرگذشت خود را شرح داد، شعیب گفت: نترس تو از قوم ظالم نجات خواهی یافت.(25)
یکی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کسی است که قوی و امین باشد و او همین مرد است.(26)
شعیب گفت: من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی؛ محبتی از ناحیه توست؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاالله مرا از صالحان خواهی یافت.(27)

نکته ها:

  • رابطه دختر ها با پدر به قدی خوب و صمیمانه است که کمک پسر غریبه را به راحتی به پدر خود می گویند. و پدر داد و بیداد راه نمی اندازد.
  • حضرت شعیب فرد باهوشی است و از کلام دخترش که می گوید او را استخدام کن پی به علاقه دخترش به حضرت موسی می برد.(به اصطلاح دوزاریش زود می افته)
  • موسی سرگذشت خود را به طور کامل می گوید. (بچه پرورشگاهی بودنش، قاتل بودنش، فراری بودنش، نداشتن خانه و ماشین و پول و ...)
  • حضرت شعیب با پیشنهاد کار حضرت موسی را از حالت مطلوب بودن به حالت طالب بودن در می آورد.
  • در آخر هم ان شاالله می گویند. چون هیچ تضمینی برای یک ازدواج موفق نمی توان داد حتی اگر داماد موسی و پدر زن شعیب باشد.